جدید ترین های روز دنیا - عکس - شعر | ||
|
گذشت زمان بر آن ها که منتظر می مانند بسیار کند، بر آن ها که می هراسند بسیار تند، بر آن ها که زانوی غم در بغل می گیرند بسیار طولانی، و بر آن ها که به سرخوشی می گذرانند بسیار کوتاه است. اما، برآن ها که عشق می ورزند، زمان را آغاز و پایانی نیست. [ دوشنبه 88/8/25 ] [ 12:37 عصر ] [ میلاد ]
قلب شکستن هنر انسان هاست ، گر شکستی قلبی فردا میشکند دگری قلب تو را . . . [ دوشنبه 88/8/25 ] [ 12:36 عصر ] [ میلاد ]
زندگی کتابی است پر ماجرا ، هیچگاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز . . . [ دوشنبه 88/8/25 ] [ 12:36 عصر ] [ میلاد ]
زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی [ دوشنبه 88/8/25 ] [ 12:33 عصر ] [ میلاد ]
... روزهای خالهبازی، تو بابا بودی، او مامان، و من خاله. هیچوقت نفهمیدی که چقدر دلم میخواست من مامان باشم. [ دوشنبه 88/8/25 ] [ 12:31 عصر ] [ میلاد ]
اگر کسی را دوست داری ، به او بگو ، زیرا قلبها معمولا با کلماتی که ناگفته می مانند ، می شکنند . -------------------------------------- -------------------------------------- ? - زمانی که به کسی که دوستش داری نتونی بگی دوستت دارم ?- زمانی که در زندگیت یه قسمت داری تنهایی ?- و اما زمانی که از زور تنهایی هر روز یک آرزو داری و آ» این است مرگ [ سه شنبه 88/6/17 ] [ 1:49 عصر ] [ میلاد ]
تزریق خون سالها پیش که من به عنوان داوطلب در بیمارستان کار می کردم، دختری به بیماری عجیب و سختی دچار شده بود و تنها شانس زنده ماندنش انتقال کمی از خون خانواده اش به او بود. او فقط یک برادر 5 ساله داشت. دکتر بیمارستان با برادر کوچک دختر صحبت کرد. پسرک از دکتر پرسید: آیا در این صورت خواهرم زنده خواهد ماند؟ دکتر جواب داد: بله و پسرک قبول کرد. او را کنار تخت خواهرش خواباندیم و لوله های تزریق را به بدنش وصل کردیم، پسرک به خواهرش نگاه کرد و لبخندی زد و در حالی که خون از بدنش خارج می شد، به دکتر گفت: آیا من به بهشت می روم؟! پسرک فکر می کرد که قرار است تمام خونش را به خواهرش بدهند! [ سه شنبه 88/6/17 ] [ 1:42 عصر ] [ میلاد ]
از کودکی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:بازی. از نوجوانی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:کینه. از جوانی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:پول و ثروت. از پیری پرسیدند عشق چیست؟ گفت:عمر. از گلی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:از من خوشبوتر. از پروانه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:از من زیباتر. از خورشید پرسیدند عشق چیست؟ گفت:از من سوزان تر ودر آخر از خودعشق پرسیدند؛ ای عشق توکیستی؟ گفت:به خدا قسم نگاهی بیش نیستم ! [ سه شنبه 88/6/17 ] [ 1:39 عصر ] [ میلاد ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |