جدید ترین های روز دنیا - عکس - شعر | ||
|
اگر من هنوز ازدواج نکرده ام… تتقصیر ساعت کاری ام است که صبح خروسخوان می روم و صلاة ظهر می آیم و شانس دیده شدن را از دست می دهم! تتقصیر خواهرم است که از شوهرش طلاق گرفت و باعث شد نظر همه نسبت به ما عوض شود! تتقصیر بابا است که آن قدر پول ندارد که چشم ملت در بیاید! تتقصیر مامان است… مگر نمی گویند مادر را ببین دختر را بگیر؟! تتقصیر پسرعموست که نفهمید عقد دختر عمو و پسرعمو را در آسمان ها بسته اند! تتقصیر استادمان است که جلوی همه به من ابراز علاقه کرد و باعث شد دیگر کسی جرات نکند از من خواستگاری کند! تتقصیر مادر شوهر عمه است، می دانم که بختم را او بسته! تتقصیر پسر همسایه دست راستی است که به خودش اجازه داد از من خواستگاری کند! تتقصیر پسر همسایه دست چپی است که به خودش اجازه نداد ازمن خواستگاری کند! تقتقصیر تلویزیون است که توی همه سریال هایش همه جوان ها ازدواج می کنند و اصلا به مشکلات ما جوان های ازدواج نکرده نمی پردازد! تتقصیر مطبوعات است که توی مطالبشان همه ج;وان ها از هم طلاق می گیرند و مردم را نسبت به ازدواج بدبین می کنند! تتقصیر دولت است که فکری برای حل بحران ازدواج جوان ها نمی کند! تقصیر مجلس است که به جای سربازی اجباری، پسرها را مجبور به ازدواج اجباری نمی کند! تتقصیر مردم است که انقلاب کردند و باعث شدند مدارس مختلط جمع بشود! تتقصیر رییس جمهور است که نمی آید مرا بگیرد برای پسرش!!؟! تتقصیر عراق است که کلی از پسرهای آماده ازدواج ما را به کشتن داد! تتقصیر هلند است که همجنس بازی را رواج داد تا مردها دیگر نیازی به زن گرفتن نداشته باشند! تتقصیر انگلیس است، این که اصلا گفتن ندارد. همه می دانند که همیشه و همه جا کار، کار انگلیس است! تتقصیر سازمان ملل است که روی سردرش نوشته شده"بنی آدم اعضای یکدیگرند" اما مشخص نکرده که مثلا من جیگر کی هستم؟! تتقصیر کره زمین است که جوری نچرخید که من و نیمه گمشده ام به هم برسیم! تقتقصیر قمر است که روز به دنیا آمدن من در عقرب بوده [ سه شنبه 89/2/7 ] [ 11:53 صبح ] [ میلاد ]
خدا خر را آفرید و به او گفت: تو بار خواهی برد، از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد. و همواره برپشت تو باری سنگین خواهد بود. و تو علف خواهی خورد و از عقل بی بهره خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهیکرد و تو یک خر خواهی بود. خر به خداوند پاسخ داد: .. خداوندا! من می خواهم خر باشم،اما پنجاه سال برای خری همچون منعمری طولانی است. پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد خدا سگ را آفرید و به او گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهی بود و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد.تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد و سی سال زندگی خواهی کرد.تو یک سگ خواهی بود. سگ به خداوند پاسخ داد: خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است.کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم و خداوند آرزوی سگ را برآورد... خدا میمون را آفرید و به او گفت: .. و تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد و بیست سال عمر خواهی کرد.و یک میمون خواهی بود. میمون به خداوند پاسخ داد: بیست سال عمری طولانی است، من می خواهم ده سال عمر کنم. و خداوندآرزوی میمون را برآورده کرد. و سرانجام خداوند انسان را آفرید و به او گفت: تو انسان هستی.تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین.تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی و سروری همه موجودات را برعهده بگیری و بر تمام جهان تسلط داشته باشی.و تو بیست سال عمر خواهی کرد. انسان گفت: سرورم!گرچه من دوست دارم انسان باشم، اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است.آن سی سالی که خر نخواست، آن پانزده سالی که سگ نخواست و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند، به من بده. و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد... و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند!!! و پس از آن،ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می کند، و مثل خر بار می برد. و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد...!!! و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند...!!! [ سه شنبه 89/2/7 ] [ 11:50 صبح ] [ میلاد ]
قلم بر قلب سفید کاغذ می گذارم و فشار می دهم تا انشاء ام آغاز شود. سال گذشته سال بسیار خوب و پر برکتی بود. سال گذشته پسر خاله ام زیر تریلی یک چـــرخ رفـت و له گـــــــشت و ما در مجلس ترحیمش شرکت کردیم و خیلی میوه و خرما و حلوا خوردیم و خیلی خوش گذشت. ما خیلی خاکبازی کردیم. من هر چی گشـــــــــــــــــتم پــــسرخاله ام را پیــدا نکردم. در آن روزپدرم مرا با بیل زد، بدون دلیل! من در ال خـــیلی درس خواندم ولی نتـــوانستم قبول شوم و من را از مدرسه به بیرون پرت کردند. پدرم من را به مکانیکی فرستاد تا کـــــــــــار کـنم و اوســــــتای من هر روز من را بازنجیر چرخ می زد و گاهی وقت ها که خیلی عصبانی می شد من را به زمین می بستو دو سه بار با ماشین یکی از مشتری ها از روی من رد می شد. من خیلی درکارهای خانه به مـادرم کمک می کنم. مادرم من را در سال گذشته خیلی دوست میداشت و من را خیلی ماچ می کرد ولی پدرم خیلی حسود است و من را لای درآشـپزحانه می گذاشت. درســــــال گذشته شوهر خواهرم و خواهرم خیلی از هم طلاق گرفتند و خواهرم بسیار حــــامله است و پدرم مـــــی گویدیا پسر است یا دوقلو، ولی من چیزی نمی گویم چون می دانم که بچه ای به این انـــدازه از هیچ کجای خواهرم در نخواهد آمد! در سال گذشته مـا به مسافرت رفتیم و با قطار رفتیم. مــن در کوپه بسیار پدرم را عصبانی کردم و او برای تنبیه من را روی تخت خواباند و تخت را محکـــم بست و من تا صبح همان گونه خوابیدم! پدرم در سال گذشته خیلی سیگار می کشید و مادرم خیلی ناراحت است وهــــــــی به من میگوید: کپی اوغلی، ولی من نمی دانم چرا وقتی مادرم به من فحش می دهــــــد، پدرم عصـبانی می شود! در سال گذشته ما به عـــید دیدنی رفتیم و من حدودا خیـــــلی عیدی جـمع کرده ام، ولی پدرم همه آن ها را از من گرفت و آنتن مـــــــاهواره ای خرید که بسیار بــد آموزی دارد ومن نگاه نمی کنم و پدرم از صبح تا شب شوهای بی نــاموسی نگاه می کند وبشکن می زند. پــــــدرم در سال گذشته رژیم گرفته بود و هر شب با دوستهایش آب و ماست و خیار می خورند و می خندند، گاهی وقتا هم آب با چیپس و ماست موسیر! راستی یادم رفت ال ما با ماشین خودمان داشتیم میرفتیم مسافرت که داداشم می خواست پوست تخمه رو از پنجره بندازه بیرون که یهو یه تریلی از کنار ماشین رد شد و دست داداشم را از بازو قطع کرد و ما همگی خندیدیم. من خیلی سال گذشته را دوست دارم و این بود انشای من. [ سه شنبه 89/2/7 ] [ 11:47 صبح ] [ میلاد ]
موضوع انشاء : از شعر زیر چه مفهومی را برداشت میکنید ؟ از اون بالا کفتر میایه یک دانه دختر میایه ! سیا بغل جا جا ، تو منه دیوامه کردی ! مـــدادم را در قــــلب سفید کاغذ فــــشار می دهـــــم تا انشاء ام آغاز شود . این شعر خیلی با مفهوم میباشد و من از این شعر خیلی برداشت میکنم ! ما همیشه از داخل تلویزیون نگا میکنیم و پدر من خیلی توی کف این دختر افغانیه میباشد و مادرم غیرتی میشود و به همین دلیل پدرم هر شـــــــب شام نخورده میباشد . مادرم وقتی که خیلی قاطی می باشد در غذای پدرم مرگ موش میریزد ولی پدرم خیلی قوی است و هنوز زنده میباشد . ما این شعر را در ماشین گوش میدهیم و پدرم جو زده میباشد و ما خــــیلی حال میکنیم . پدرم این شعر را برای مادرم میخواند و به او میگوید : " ای دخــتر افغانی من یه ایرانی هستم " ولی مادرم خیلی شاکی میباشد و با یک توگوشی جانانه به پدرم می کوبد . ما خیلی به مهمانی میرویم و یکبار پدرم در یک مهمانی با این آهنگ در حال انجام حرکات موزون بود که ما را گرفتن و تا صبح در بازداشت بودیم و خـــیلی خوش گذشت . پدر من همیشه توی حمام این آهنگ را میخواند و خیلی صدای پدرم فالش میباشد و مادرم آبگرمکن را خاموش میکند و پدرم همیشه بـــــــــعد از حمام به صورت قندیل میباشد . پدر من هر شب به برنامه عسل جون زنگ میزند و خیلی آهنگ در خواست میکند ولی همه دارند دنبال گیتار اون آقای تو دماغی میگردند و کسی به حرفهای پدر من گوش نمیدهد. من و پدر و مادرم به شعر و ادبیات خیلی دوست داریم و من از این شعر خیلی خوشم میآید. برداشت کردم و این بود انشاء من [ سه شنبه 89/2/7 ] [ 11:43 صبح ] [ میلاد ]
ژاپن: به شدت مطالعه می کند و برای تفریح ربات می سازد! مصر: درس می خواند و هر از گاهی بر علیه حسنی مبارک، در و پنجره دانشگاهش را می شکند! هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلی می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می کند. سپس ماجراهای عاشقانه واکشنی(action) پیش می آید و سرانجام آندو با هم عروسی می کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود! عراق: مدام به تیر ها و خمپاره های تروریست ها جاخالی می دهد ودر صورت زنده ماندن درس می خواند! چین: درس می خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می فروشد! اسرائیل: بیشتر واحدهایی که او پاس کرده، عملی است او دوره کامل آموزشهای رزمی و کماندویی را گذرانده! مادرزادی اقتصاد دان به دنیا می آید! گینه بی صاحاب!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله ای درس بخواند! کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری امریکا دعا کند! پاکستان: او بشدت درس می خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید! اوگاندا: درس می خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس؛ چند نفر از قبیله توتسی را می کشد! انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترناری!! منقرض می شود ولی آخرین بازماندگان این موجودات هم درس می خوانند! ایران: عاشق تخم مرغ است! سرکلاس عمومی چرت می زند و سر کلاس اختصاصی جزوه می نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می گوید! او سه سوته عاشق می شود! اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، و الا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل می دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی دهند! (فهمیدین به منم بگین) او چت می کند! خیابان متر می کند، ودر یک کلام عشق و حال می کند! همه کار می کند جز اینکه درس بخواند نسل دانشجوی ایرانی درسخوان در خطر انقراض است! از من می شنوین بی خیال دانشگاه بشین بهتره (تفریحات بهتر و کم دردسرتر هست)خود دانید. [ دوشنبه 89/2/6 ] [ 2:13 عصر ] [ میلاد ]
وقتی یه مرد معتاد میشه : اگه زنش زن بود و به فکر زندگیش بود این بیچارهبه این روز نمی افتاد، بدبختی اینا رو به این روز می کشه دیگه!! وقتی یه زن معتاد میشه: ای وای!!! خاک بر سرش ! بیچاره شوهرش دلش به چی خوشه ! چه جوری اینو تحمل میکنه؟؟ وقتی یه دختر یه کم به خودش میرسه : اوه! اوه ! ننه بابا داشت جمش میکردن!! اینا همش واسه جلب توجه دیگه!!! اینا دنیا و آخرت ندارن که!!! وقتی یه پسر تیپ میزنه: چه پسر خوش پوشیه… هزار ماشاا… چه تیپی داره… میمیرن واسش دخترا وقتی یه دختر از دار دنیا یه دونه دوست پسر داره : چی بگم والا!!! حجبو حیا دیگه جا نداره تو این مملکت!! دیدیش … بزا دهنم بسته باشه… وقتی یه پسر ?? تا دوست دختر داره : بزنم به تخته اینقدر خاطر خواه داره، خدا وکیلی بهترین دخترا میرن طرفش… ولش نمی کنن که… وقتی یه آقای محترم!!! خیابون رو با پیست اتومبیلرانی اشتباه می گیره : لامذهب عجب دست فرمونی داره… وقتی یه خانم مثلاً یادش بره راهنما بزنه: ترمز وسطیه…. بابا برو آشپزخونه قرمه سبزیتو بپز!!! والااااااا وقتی بچه خوب تربیت شده باشه: میبینی؟ بچه ام مثل باباشه، اصلا موفقیت تو خونواده ما ارثیه وقتی بچه تو یه درس نمره اش بشه ??/??: بله دیگه! خانم یا پی قر و فرشه یا با این دوست موستاش در حال فک زدن و ولگردیه وقتی تو یه جمع ، آقا پسری سر و زبون دار داره مجلس رو گرم می کنه: هزار ماشالا!!!!!!! روابط عمومیش بیسته؟؟؟!!! شرایط بالا برای یه دختر: اوه ! اوه! دختره لوده سبک!!! خانم باش نظر مادر شوهر در اول زندگی: میبینی شانس ما رو ؟ دختره فقط ?? میلیون جهیزیه آورده ، نمی دونم این پسره شیفته چی این عفریته شد!!! باز هم همون مادر شوهر: دیگه چی می خواد؟ گل پسرم یه خونه ?? متری تو نقطه صفر مرزی داره، از خداشم باشه .. [ دوشنبه 89/2/6 ] [ 2:8 عصر ] [ میلاد ]
1- می ری تو یه وبلاگی میبینی موزیک قالبش آهنگ شماعی زاده هست! 2-یه فایل زیپ دانلود می کنی به جز آنفلوانزای مرغی تمام ویروسها توشن 3-تو جستجو گر گوگل تایپ می کنی کرگدن.عکس خودتو پیدا می کنه 4-بعد از کلی کار و خستگی می ری اینترنت می بینی یاهو و گوگل هم فیلتـر شدن 5-داری واسه استادت ایمیل(التماس و پاچه خواری واسه نمره) میزنی.یهو کارتت تموم میشه 6-سایت رو با هزار بدبختی تو گوگل سرچ میکنی موقع جستجو می افته صفحه 400! 7-3 ساعت یه فایل و دانلود می کنی (بدو ن DAP)به 99 در صد که می رسی یهو reset می شی. 8-رو لینک بالای 18 سال کلیک می کنی یهو می ری تو سایت عمو پورنگ [ دوشنبه 89/2/6 ] [ 2:6 عصر ] [ میلاد ]
یکی از ملانصرالدین می پرسه چه جوری جنگ شروع می شه؟ ملا بدون معطلی یکی می زنه توی گوش طرف و میگه اینجوری! ************ ملانصرالدین روزی به بازار رفت تا دراز گوشی بخرد. مردی پیش آمد و پرسید: کجا می روی؟ گفت:ب ه بازار تا درازگوشی بخرم . مردگفت: انشاءالله بگوی. گفت: اینجا چه لازم که این سخن بگویم؟ درازکوش در بازار است و پول در جیبم. چون به بازار رسید پولش را بدزدیدند. چون باز می گشت، همان مرد به استقبالش آمد و گفت: از کجا می آیی؟ گفت: از بازار می آیم انشاءالله، پولم را زدند انشاءالله ، خر نخریدم انشاءالله و دست از پا درازتر بازگشتم ان شاءالله! ************ روزی ملانصرالدین بدون دعوت رفت به مجلس جشنی. یکی گفت: "جناب ملا! شما که دعوت نداشتی چرا آمدی؟" ملانصرالدین جواب داد: "اگر صاحب خانه تکلیف خودش را نمیداند. من وظیفهی خودم را میدانم و هیچوقت از آن غافل نمیشوم." ************** ملانصرالدین به یکی از دوستانش گفت: خبر داری فلانی مرده؟ دوستش گفت: "نه! علت مرگش چه بود؟" ملا گفت: "علت زنده بودن آن بیچاره معلوم نبود چه رسد به علت مرگش!" ************** روزی یکی از همسایهها خواست خر ملانصرالدین را امانت بگیرد. به همین خاطر به در خانه ملا رفت. ملانصرالدین گفت: "خیلی معذرت میخواهم خر ما در خانه نیست". از بخت بد همان موقع خر بنا کرد به عرعر کردن. همسایه گفت: "شما که فرمودید خرتان خانه نیست؛ اما صدای عرعرش دارد گوش فلک را کر میکند." ملا عصبانی شد و گفت: "عجب آدم کج خیال و دیرباوری هستی. حرف من ریش سفید را قبول نداری ولی عرعر خر را قبول داری." ************* روزی ملانصرالدین از بازار رد میشد که دید عده ای برای خرید پرندهی کوچکی سر و دست میشکنند و روی آن ده سکهی طلا قیمت گذاشتهاند. ملا با خودش گفت مثل اینکه قیمت مرغ این روزها خیلی بالا رفته. سپس با عجله بوقلمون بزرگی گرفت و به بازار برد، دلالی بوقلمونِ ملا را خوب سبک سنگین کرد و روی آن ده سکهی نقره قیمت گذاشت. ملا خیلی ناراحت شد و گفت: مرغ به این خوش قد و قامتی ده سکهی نقره و پرندهای قد کبوتر ده سکه ی طلا؟ دلال گفت: "آن پرندهی کوچک طوطی خوش زبانی است که مثل آدمیزاد میتواند یک ساعت پشتسر هم حرف بزند." ملانصرالدین نگاهی انداخت به بوقلمون که داشت در بغلش چرت میزد و گفت: "اگر طوطی شما یک ساعت حرف میزند در عوض بوقلمون من دو ساعت تمام فکر میکند." ************* روزی ملانصرالدین به دنبال جنازهی یکی از ثروتمندان میرفت و با صدای بلند گریه میکرد. یکی به او دالداری داد و گفت: "این مرحوم چه نسبتی با شما داشت؟" ملا جواب داد: "هیچ! علت گریهی من هم همین است." [ دوشنبه 89/2/6 ] [ 2:4 عصر ] [ میلاد ]
اگه مثل کلنگه مثل لوله تفنگه با خوشگلیت میجنگه طبیعیه، قشنگه نگو که این یه درده دماغ عمل نکرده *** اگر که مثل فیله و یا از این قبیله روی نوکش زیگیله غصه نخور، اصیله هی نرو پشت پرده دماغ عمل نکرده *** یکی میگه درازه خیلی ولنگ و وازه یکی میگه ترازه غصه نخور که نازه ببین خدا چه کرده دماغ عمل نکرده *** دماغ نگو سوژهی شعر شاعر طویل فیالمظاهر پدیدهی معاصر آهای تخم دو زرده دماغ عمل نکرده *** با اون دماغ همیشه عکس تو پشت شیشه تو سینما چی میشه شکستن کلیشه کاشکی بری رو پرده دماغ عمل نکرده *** کم باباتو کچل کن یا خودتو مچل کن کی بت میگه عمل کن قصیده رو غزل کن میشی له و لورده دماغ عمل نکرده *** چهقد دماغ دماغ شد قافیهمون چلاق شد هی، یکی- چل کلاغ شد تصنیف کوچه باغ شد بره که برنگرده دماغ عمل نکرده [ دوشنبه 89/2/6 ] [ 1:53 عصر ] [ میلاد ]
لابد برای خیلی از شماها پیش اومده که وقتی با ?-? تا از دوستانتون یه مدت توی خیابون به صحبت ایستادین ، در مورد موضوعهای مختلفی بحث میکنین...حالا ببینیم توی کشورهای مختلف دراین حالت چه کارهایی انجام میشه.. توی آمریکا ، با هم مسابقه میدن! توی فرانسه ، همه همزمان شروع به حرف زدن می کنن! توی ایتالیا ، در مورد مد عینک و لباس جدیدشون بحث می کنن! توی آلمان ، درباره ی سیاستهای دولت حرف می زنن! توی پاکستان ، یه باند قاچاق تریاک تشکیل میدن! توی عراق ، برای حمله به سربازهای آمریکایی نقشه می کشن! توی افغانستان ، اگه پول نداشته باشن کار می کنن و اگه پول داشته باشن می خوابن! توی آذربایجان ، یه بطری آب پرتقال می خرن و با هم می خورن! توی مصر ، میرن یه جا می شینن قلیون می کشن! توی امارات ، ? نفرشون دست می زنن و یه نفرشون می رقصه! توی روسیه ، از همدیگه رشوه می گیرن! توی ژاپن ، هیچوقت ? نفر دور هم جمع نمیشن! چون همیشه حداقل ? نفرشون کار دارن! توی هند ، یا با همدیگه می رقصن و یا میرن سینما و رقص تماشا می کنن! توی کوبا ، هر وقت ? نفر یا بیشتر یه جا جمع بشن از کاسترو تعریف می کنن! توی سوریه ، از ترس بلافاصله از همدیگه جدا میشن! توی کره جنوبی ، با هم یه شرکت راه میندازن و یه کالای ژاپنی رو کپی می کنن! توی مکزیک ، دو نفرشون دوئل می کنن و یه نفرشون ناظر دوئل میشه و دو نفر دیگه هم گیتار می زنن! توی ایران ، یا پشت سر بقیه غیبت می کنن یا روزنامه راه میندازن یا یه جلسه ی سخنرانی ترتیب میدن یا به یه جلسه ی سخنرانی میرن یا از حرف زدن و سوتی های همدیگه ایراد می گیرن یا یه نفرشون رو میذارن وسط و ? نفرشون متلک بارونش می کنن یا الکی می خندن یا یه پیتزا فروشی باز می کنن یا بدون هیچ صحبتی می ایستن و چشم و سرشون رو می چرخونن و مردم رو نگاه میکنن یا یه شرکت کامپیوتر و اینترنت راه میندازن یا میرن یه چت روم توی یاهو مسنجر می سازن یا یه وبلاگ دسته جمعی می سازن یا [ دوشنبه 89/2/6 ] [ 12:33 عصر ] [ میلاد ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |