جدید ترین های روز دنیا - عکس - شعر | ||
|
اینک زمان رفتن است...
اندر میان مه
کنار سایه های سرد
در جاده ای بی انتها
راه می روم ...
در این سکوت تلخ
در صحنه ای غریب
بی کس ، غمین
بی بهانه راه می روم ...
فریاد زندانی بغض و سکوت شب
سرها به زیر ، پچ پچه ها در عمق تب
اکنون چه سان ناگه ، به این راه می روم؟
رنگ فضا سیاه
ستاره ای ولی نمرد
اما چرا ...
سوگوار راه می روم؟
محکوم و بی گناه
مصلوب راه خویش
سوی افق،خسته
به ناگاه میروم ...
آینک زمان رفتن است؛
پایان کار خویش
من بی دل و غریبه در قلب این زمین
سرد و تکیده و بی صدا راه می روم...
دریاب که رسیده ام
اکنون به انتها
یارب بگو از چه
در این راه می روم ... ؟
[ جمعه 89/2/17 ] [ 1:9 عصر ] [ میلاد ]
میخوام در به در پیچو خمه این جاده شم
واسه آتیش همه یه هیزمه آماده شم یا یه موجود کمو خالیه پر افاده شم وایسا دنیا ، وایسا دنیا ... من میخوام پیاده شم [ جمعه 89/2/17 ] [ 1:3 عصر ] [ میلاد ]
برای معلم کلاس اولم و تمام معلمین سرزمینم ============================================================================================================== دوستی ============================================================================================================== نامه ============================================================================================================== گل افشانی به پای موعود(عج) ============================================================================================================== روز نامه دیواری ============================================================================================================== دل نوشته ============================================================================================================== دانش آموز و تنفر از تفکر؟!
[ سه شنبه 89/2/14 ] [ 9:32 صبح ] [ رضا ]
هرگز نخواب کوروش! دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد رستم در این هیاهو گرز گران ندارد روز وداع خورشید زاینده رود خشکید دریای مازنی ها برکام دیگران شد دارا کجای کاری؟! دزدان سرزمینت بر بیستون نوشتند اینجا خدا ندارد هرگز نخواب کوروش ! ای مهر آریایی بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد [ جمعه 89/2/10 ] [ 11:58 صبح ] [ میلاد ]
خسته ام میفهمید؟! خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن. خسته از منحنی بودن و عشق. خسته از حس غریبانه این تنهایی. بخدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت. بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ. بخدا خسته ام از حادثه ساعقه بودن در باد. همه عمر دروغ، گفته ام من به همه. گفته ام: عاشق پروانه شدم! واله و مست شدم از ضربان دل گل! شمع را میفهمم! کذب محض است، دروغ است، دروغ!! من چه میدانم از، حس پروانه شدن؟! من چه میدانم گل، عشق را میفهمد؟ یا فقط دلبریش را بلد است؟! من چه میدانم شمع، واپسین لحظه مرگ، حسرت زندگیش پروانه است؟ یا هراسان شده از فاجعه نیست شدن؟! به خدا من همه را لاف زدم!! بخدا من همه عمر به عشاق حسادت کردم!! باختم من همه عمر دلم را، به سراب !! باختم من همه عمر دلم را، به شب مبهم و کابوس پریدن از بام!! باختم من همه عمر دلم را، به حراس تر یک بوسه به لبهای خزان!! بخدا لاف زدم، من نمیدانم عشق، رنگ سرخ است؟! آبیست؟! یا که مهتاب هر شب، واقعاً مهتابیست؟! عشق را در طرف کودکیم، خواب دیدم یکبار! خواستم صادق و عاشق باشم! خواستم مست شقایق باشم! خواستم غرق شوم، در شط مهر و وفا اما حیف، حس من کوچک بود. یا که شاید مغلوب، پیش زیبایی ها!! بخدا خسته شدم، میشود قلب مرا عفو کنید؟ و رهایم بکنید، تا تراویدن از پنجره را درک کنم!؟ تا دلم باز شود؟! خسته ام درک کنید. میروم زندگیم را بکنم، میروم مثل شما، پی احساس غریبم تا باز، شاید عاشق بشوم!! [ چهارشنبه 89/2/8 ] [ 2:4 عصر ] [ میلاد ]
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت حال من رو اگه بخوای رنگ گلای قالیه جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون فدای تو! نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم حقیقت رو واست بگم به آخر خط رسیدم رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی نمی دونی چه قدر دلم تنگه برای دیدنت برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته یه قلب تنها و کبود هلاک یه نگاهته من می دونم همین روزا عشق من از یادت میره بعدش خبر میدن بیا که داره دوستت میمیره روزات بلنده یا کوتاه دوست شدی اونجا با کسی بیشتر از این من و نذار تو غصه و دلواپسی یه وقت من و گم نکنی تو دود اون شهر غریب یه سرزمین غربته با صد نیرنگ و فریب فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه چادر شب لطیف تو از روت شبا پس نزنی تنگ بلور آب تو یه وقت ناغافل نشکنی اگه واست زحمتی نیست بر سر عهد مون بمون منم تو رو سپردم دست خدای مهربون راستی دیروز بارون اومد من و خیالت تر شدیم رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم از وقتی رفتی آسمونمون پر کبوتره زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بد تره غصه نخور تا تو بیای حال منم این جوریه سرفه های مکررم مال هوای دوریه گلدون شمعدونی مونم عجیب واست دلواپسه مثه یه بچه که بار اوله میره مدرسه تو از خودت برام بگو بدون من خوش میگذره ؟ دلت می خواد می اومدم یا تنها رفتی بهتره از وقتی رفتی تو چشام فقط شده کاسه خون همش یه چشمم به دره چشم دیگم به آسمون یادت می آد گریه هامو ریختم کنار پنجره داد کشیدم تو رو خدا نامه بده یادت نره یادت میآد خندیدی و گفتی حالا بذار برم تو رفتی و من تا حالا کنار در منتظرم امروز دیدم دیگه داری من رو فراموش می کنی فانوس آرزوهامونو داری خاموش میکنی گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست با این که من خوب می دونم جواب نامه با خداست عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه تنها دلیل زندگی با یه غمی دوست دارم داغ دلم تازه میشه اسمت و وقتی می آرم وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هیچ وقت نگیر حرف منو به دل نگیر همش مال غریبیه تو رفتی و من غریب شدم چه دنیای عجیبیه زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه دیوار خونمون پر از سایه ی غصه و غمه تحملی که تو دادی دیگه داره تموم میشه مگه نگفتی همه جا ماله منی تا همیشه دلم واست شور می زنه این دل و بی خبر نذار تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار فکر نکنی از راه دور دارم سفارش میکنم به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش میکنم اگه بخوام برات بگم شاید بشه صد تا کتاب که هر صفحه ش قصه چند تا درده و چند تا عذاب می گم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن نورشونو بدرقه یکی یکی خنده هات کنن یه شب تو پاییز که غمت سر به سر دل می ذاره مریم منم، همون کسی که بیشتر از همه دوست داره [ سه شنبه 89/2/7 ] [ 11:8 صبح ] [ میلاد ]
یه عمریه دوستت دارم پنهونی
هیچوقت نشد بپرسم که مجنونی دلم می خواد بگم که دیوونتم اسیر اون چشمای بی غرورتم هر جا می رم حرف تویه یاد تو صاحب خونه ی دل های همه ای کاش می شد می فهمیدی عاشقتم چند ساله که به یاد نگات زنده ام کاسه صبرم دیگه لبریز شده می خوام بدونی که قلبم غمگین شده [ دوشنبه 89/2/6 ] [ 2:49 عصر ] [ میلاد ]
دلم برای تو تنگ است و در نبود تو، حضور من امنیتی برای خود از شور احساس نمیبیند! آه... که دلم بهانه اولین دیدار را میکند، اولین نگاه و اولین کلام؛ آری، اگر بخواهم شرح کننده وجودت باشم، آنقدر از دوریت غمگینم و آنقدر منتظر وجود ورودت هستم که زمانه از آه سوزان من سودائی میکند صدای جانسوزم را بشنو! که از ته قلب صدایت میکند و از صمیم دل دوستت دارد بیا و ببین چقدر عاشقم و چقدر خواهان تو! چون میدانم آنچه میماند "عشق" است و آنچه میگذرد "عمر"! پس بیا و ببین که چقدر عاشقم حتی اگر با شلاق جدائی تنبیهم کنی چون میدانم بی تو برایم امنیت نیست!!! ای آرام بخش وجودم! بیا و باورکن چشمانم فقط تورا میبیند و دلم فقط بهانه تورا میگیرد و من عاشق فقط دلم به نگاه تو خوش است؛ ...حتی اگر مستانه ترین چشمها را مقابل دیدگانم خمار کنند من فقط ناز چشمان تورا میخواهم با تمام وجودم نام تورا میبرم و با تمام احساسم برایت مینویسم که ... .... دوستت دارم!! [ دوشنبه 89/2/6 ] [ 10:43 صبح ] [ میلاد ]
دست از سر ما بردار ، کنار تو نمی مونم یه روز می گفتم عاشقم ، اما دیگه نمی تونم تقصیر هیچکس دیگه نیست ، قصه ی ما تموم شده حیف همه خاطره ها ، به پای کی حروم شده دروغ می گفتی که ، برم از بی کسی دق می کنی اشکاتو باور ندارم ، بی خودی هق هق می کنی یادم می افته لحظه ای که دست تو رو شد برام قسم می خوردی پیش من که جز تو عشقی نمی خوام دست خودم نیست که دیگه هیچکسی باور ندارم این چیزا تقصیر توه تلافیشو در می یارم [ دوشنبه 89/2/6 ] [ 10:40 صبح ] [ میلاد ]
گفتم چقدر احساس تنهایی می کنم گفتی من نزدیکم گفتم تو همیشه نزدیکی ، من دورم ...کاش می شد به تو نزدیک شم گفتی و در دل خویش پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس بی صدا بلند صدا کن و از غافلان نباش اعراف /205 گفتم این هم توفیق می خواهد گفتی مگر دوست ندارید که خدا بر شما ببخشاید ؟! نور/22 گفتم معلومه که دوست دارم من رو ببخشی گفتی واز پروردگار خود آمرزش بخواهید سپس به درگاه او توبه کنید گفتم با این همه گناه ..آخه چی کار کنم؟! گفتی آیا ندانسته اید که فقط خداست که از بندگانش توبه می پذیرد گفتم دیگه روی توبه ندارم گفتی خدا عزیز است و دانا ، او آمرزنده ی گناهان و پذیرنده ی توبه است گفتم یعنی باز هم بیام؟ باز هم من رو می بخشی؟ گفتی و چه کسی جز خدا گناهان رو می بخشد؟ گفتم نمی دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم ! من رو آتش می زنه عاشق می شم...توبه می کنم گفتی خداوند توبه کاران و پاکیزگان را دوست دارد با خودم گفتم خداوند،خالق هستی با فرشتگانش به ما درود می فرسته تا ما آدم شیم!!! [ پنج شنبه 89/2/2 ] [ 9:4 عصر ] [ میلاد ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |