جدید ترین های روز دنیا - عکس - شعر | ||
|
معلم ادبیات همیشه می گفت که من هیچ چیز از شعر نمی فهمم دلم می خواست وقتی برای نخستین بار "تو" را دیدم شعر هایم را می شنید... [ پنج شنبه 89/8/20 ] [ 4:23 عصر ] [ میلاد ]
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا،
غریب است دوست داشتن. [ چهارشنبه 89/8/19 ] [ 5:2 عصر ] [ میلاد ]
نام:اواره شهرت:سرگردان شماره شناسنامه:دو صفر بی معنی نام پدر:چشم در راه نام مادر:سلطان غم نام خواهر:هم راز نام برادر:هم درد جرم به دنیا امدن محکومیت:زندگی کردن ادرس:جزیره غم،فلکه ماتم،چهارراه محبت،خیابان بلا،کوچه عشق،پلاک بدبختی سال تولد:سال غم شغل:عاشق پیشه محل سکونت:شهر ارزوها مجازات:حسرت ابدی شاکی:معشوق وکیل مدافع:دل رئیس دادگاه:عقل شاهد:چشم مدرک جرم:اشک محل دفن:نامعلوم حرف اخر:درود بر اشنایی،مرگ بر جدایی [ چهارشنبه 89/8/19 ] [ 1:49 عصر ] [ میلاد ]
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلی نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام و الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق دلخونم نکن منکه مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلی تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلی ساختی من کنارت بودم و نشناختی
[ چهارشنبه 89/8/19 ] [ 11:33 صبح ] [ ]
عاشق هرکس شدم او شد نصیب دیگری ... دل به هرکس دادم او هم زد به قلبم خنجری ... من چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت انقدر غمگین است ؟ چرا
[ چهارشنبه 89/8/12 ] [ 5:56 عصر ] [ میلاد ]
باز ما و کشف خلوت کسی که عاشق است در سکوت چشم دوختن به جاده های دور باز انتظار عادت کسی که عاشق است دستهای التماس ما گشوده پس کجاست؟ دستهای با محبّت کسی که عاشق است باز هم سخن بگو سخن بگو شنیدنی ست از زبان تو حکایت کسی که عاشق است من اگر بخواهمت نخواهمت تو خوب باش مثل حسن بی نهایت کسی که عاشق است بغض های شب همیشه سهم نا امید هاست خنده های صبح قسمت کسی که عاشق است شاخه ها خدا کند به دست باد نشکند عشق یعنی استقامت کسی که عاشق است منتظر نایستید?نوبت شما که نیست نوبت من است?نوبت کسی که عاشق است [ چهارشنبه 89/8/12 ] [ 10:55 صبح ] [ میلاد ]
شروع فصل جدید عاشقی با لطافت تو...
بیا غرورو کنار بذاریم! تو هم عاشق شدی شاید بیشتر از من! میشه از چشای روشنت خوند درسته که هیچوقت به زبون نیاوردی! اما خیلی دوستم داری!!! [ چهارشنبه 89/8/12 ] [ 10:48 صبح ] [ میلاد ]
وقتی از غربت ایام دلم میگیرد مرغ امید من از شدت غم میمیرد دل به رویای خوش خاطره ها میبندم بازهم که خاطره هاست که دست مرا میگیرد [ چهارشنبه 89/8/5 ] [ 11:57 صبح ] [ ]
نزد ما دل سوختگان مسجد و میخانه یکی ست نزد آتش دل شمع و دل پروانه یکی ست [ دوشنبه 89/8/3 ] [ 10:41 صبح ] [ ]
زندگی یک بازیه دردآور است زندگی یک اول بی آخر است زندگی کردیم اما باختیم کاخ خود را روی دریا ساختیم لمس باید کرد این اندوه را بر کمر باید کشید این کوه را زندگی را با همین غم ها خوش است با همین بیش و همین کم ها خوش است باختیم و هیچ شاکی نیستیم بر زمین خوردیم و خاکی نیستیم [ شنبه 89/8/1 ] [ 1:35 عصر ] [ میلاد ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |