عاشق هرکس شدم او شد نصیب دیگری ... دل به هرکس دادم او هم زد به قلبم خنجری ... من
سخاوت دیده ام دل را به هرکس می دهم ... شر م دارم پس بگیرم آنچه را بخشیده ام
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت انقدر غمگین است ؟ چرا
لبخندهایت انقدر بی رنگ است ؟ اما افسوس ... هیچ کس نبود همیشه من بودم و من و
تنهایی پر از خاطره . اری با تو هستم .. با تویی که از کنارم گذشتی... و حتی یک بار
هم نپرسیدی چرا چشم هایت همیشه بارانی است!!!
من که پشت پا زدم به هرچه هست ونیست تا که کام او زعشق خود روا کنم لعنت خدا بمن
اگر بجز جفا زین سپس به عاشقان باوفا کنم
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ات می کرد بهت چی گفت ؟جایی که میری مردمی داره که می
شکننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم . تو تنها نیستی . توکوله بارت عشق میزارم
که بگذری، قلب میزارم که جا بدی، اشک میدم که همراهیت کنه، ومرگ که بدونی برمیگردی
پیشم
فاصله تابش خود را بر دیگران تنظیم کن . خداوند خورشید را در جایی نهاد که گرم کند
ولی نسوزاند...
شب را دوست دارم ! چون دیگر رهگذری از کوچه پس کو چه های شهرم نمی گذرد تا سر
گردانی مرا ببیند .چون انتها را نمی بینم .تا برای رسیدن به آن اشتیا قی نداشته
باشم شب را دوست دارم چون دیگر هیچ عابری از دور اشک های یخ زده ام را در گوشه ی
چشمان بی فروغم نمی بیند شب را دوست دارم : چرا که اولین بار تو را در شب یافتم از
شب می ترسم : تو را در شب از دست دادم. از روز متنفرم ، به اندازه ی تمام عشق های
دروغین