جدید ترین های روز دنیا - عکس - شعر | ||
|
زیر طاق کبود یکی بود یکی نبود مرغ عشقی خسته بود که دلش شکسته بود اون اسیر یک قفس ? شب و روزش بی هم نفس همه ی آرزوهاش پر کشیدن بود بس تا یه روز یه شاپرک ?نگاشو گوشه ای دوخت چشمش افتاد به قفس? دل اول بدجوری سوخت زود پرید روی درخت تو قفس سرک کشید تو چشم مرغ اسیر ?غم دل تنگی رو دید دیگه طاقت نیورد? رفت توی قفس نشست تا که از حرفهای مرغ ? شاپرک دلش شکست شاپرک گفت بیا تا با هم پر بکشیم بریم تا تون بالاها سوار ابرها بشیم یه دفعه مرغ اسیر نگاهش بهاری شد بارون از چشمهای مرغ ? روی گونه هاش جاری شد شاپرک دلش گرفت وقتی اشک اون دید با خودش عهدی بست ?نفس سردی کشید دیگه بعد از اون قفس رنگ تنهایی نداشت توی دوستی شاپرک ذره ای کم نمی گذاشت تا یه روز یه باد سرد میونه قفس وزید آسمون سرخ آبی شد سوزوبراز راه رسید شاپرک یخ زدو یخ? مرد و مندگار نشد چشاشو روی هم گذاشت دیگه اون بیدار نشد مرغ عشق ?شاپرک رو به دست خدا سپرد نگاشو به آسمون تا که دق کردو مرد [ دوشنبه 89/2/27 ] [ 11:14 صبح ] [ میلاد ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |